کوروش کبیر
برای دیدن مطالب به ادامه ی مطلب بروید .
کوروش بزرگ
شاه پارس، شاه انشان، شاه ماد، شاه بابل، شاه سومر و اکد
شاه چهارگوشهٔ جهان
دوران ۵۵۹–۵۲۹ پیش از میلاد.[۱] (۳۰ سال)
تاجگذاری انشان، پارس
زادروز ۶۰۰ یا ۵۷۶ پیش از میلاد
زادگاه انشان، پارس
مرگ ۵۲۹ پیش از میلاد
محل درگذشت محل قطعی درگذشت مشخص نیست.
آرامگاه پاسارگاد
پیش از کمبوجیه دوم
پس از کمبوجیه یکم
همسر کاساندان
دودمان هخامنشیان
پدر کمبوجیه یکم
مادر ماندانا
فرزندان کمبوجیه
بردیا
آتوسا
آرتیستون
رکسانا
[نمایش]
ن • ب • و
جنگهای کوروش بزرگ
کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (به پارسی باستان: ) همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش به مدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران فرمانروایی کرد.[۲]
دربارهٔ کوروش تمام مورخان توافق دارند که شاهی بود با عزم، خردمند و مهربان که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل میشد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود.[۳] جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان میدهد.[۴] با پادشاهان مغلوب به اندازهای مهربانی میکرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری مینمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم میداشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در میآمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمیشدند. [۵] آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوقالعاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیدهای بهکلی تازه به شمار میآمد.[۶] کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبههایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده میشود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا میخواندند.[۷]
دندمایو می گوید به نظر می رسد کوروش به سنت و ادیان سرزمین های فتح شده احترام می گذاشت[۸] . پارسی ها او را پدر[۹][۸]، روحانیان بابل او را برگزیده مردوک [۸][۱۰]، یهودی ها او را مسیح فرستاده شده از جانب یهوه [۸][۱۱] و یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش می دانستند[۸] . گزنفون در کورشنامه او را حمکرانی آرمانی و ایدئال توصیف می کند[۸][۱۲].هرودوت می گوید که یونانیان او را سرور و قانونگذار مینامیدند[۱۳]محتویات [نهفتن]
۱ واژهٔ کوروش
۲ تبارنامه کوروش بزرگ
۳ زادگاه و افسانهٔ زایش کوروش بزرگ
۴ همسر و فرزندان
۵ غلبه بر مادها
۶ تسخیرامپراتوری لیدی و آسیای صغیر
۶.۱ اتحاد سه دولت لیدی، بابل، مصر
۶.۲ شرح وقایع
۷
واژهٔ کوروش [ویرایش]
نام کوروش در زبانهای گوناگون باستانی بهگونههای مختلف نگاشته شدهاست:
پارسی باستان: Kūruš
در کتیبههای عیلامی: Ku-rash
درکتیبههای بابلی: Ku-ra-ash
در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمدهاست.
در زبان عبری: کورِوش Koresh
در زبان لاتین: سیروس Cyrus(که به انگلیسی «سایروس» خوانده میشود.)
تبارنامه کوروش بزرگ [ویرایش]
تبارنامه کلی هخامنشیان هخامنش
شاه پارس
چا ایش پیش
شاه پارس
آریارامن
فرماندار پارس کوروش یکم
شاه انشان
آرسام
فرماندار پارس کمبوجیه اول
فرماندار انشان
ویشتاسپ
شاهزاده کوروش دوم
شاه ایران
داریوش یکم
شاه ایران کمبوجیه دوم
شاه ایران بردیا
شاهزاده آرتیستون
شاهدخت رکسانا
شاهدخت آتوسا
ملکه
به گفته هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته است. هرودوت و گزنفون گزارش داده اند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا -دختر پادشاه قدرتمند ماد، آستیاگ که پایتخت حکومتش در اکباتان بوده - است . باستان شناسان امروزی این روایت را معتبر می دانند[۸]
تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها میرسد که برای چند نسل بر انشان (انزان) و عیلام (شمال خوزستان کنونی)، حکومت کرده بودند. کوروش دربارهٔ خاندانش، بر سفالینهٔ استوانهای شکلی، محل حکومت آنها را نقش کردهاست. اینکه چه وقایعی روی داده که پارسها عیلام را تسخیر نموده و شاخهای از سلسلهٔ هخامنشی را در آنجا برقرار کردهاند، معلوم نیست. احتمال میرود که پس از آنکه آشور بنی پال در سال ۶۴۵ پیش از میلاد، دولت عیلام را منقرض کرد، پارسها از فرصتی که در اثر جنگ بین آشور و ماد بدست آمده بود، استفاده کرده، پادشاهی جدیدی را در انشان تأسیس کردهباشند.[۱۴]
هخامنش سر خاندان این دودمان است که در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد، میزیستهاست. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت پارس و انشان (انزان) رسید. بعد از فوت او سلسلهٔ هخامنشی دوشاخه شده و کوروش یکم شاه انشان و عیلام و آریارامن شاه پارس شد. سپس پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه یکم شاه انشان و عیلام و آرشام شاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند.[۱۵]
کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا، دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد، ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. داریوش بزرگ در کتیبه بیستون نیز این مطلب را تأیید میکند، زیرا شاه مزبور میگوید، من نهمین شاه از سلسلهٔ دوگانهٔ هخامنشی هستم. (با حذف ویشتاسپ چون پدر داریوش بزرگ به عنوان شاه حکمرانی نکردهاست.)[۱۶]
زادگاه و افسانهٔ زایش کوروش بزرگ [ویرایش]
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتسیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کردهاند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه دادهاند، بیشتر شبیه افسانه میباشد. تاریخنویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و حسن پیرنیا و پرسی سایکس، افسانه زایش کوروش بزرگ را از هرودوت برگرفتهاند.
همسر و فرزندان [ویرایش]
مشهور است که نام همسر کوروش کاساندان بوده و وی از تبار هخامنشیان میباشد. کوروش کاساندان را بسیار دوست میداشت و پس از مرگش در سراسر امپراتوری کوروش، مراسم سوگواری برپاکردند.[۱۷] حاصل ازدواج کوروش با کاساندان، دو پسر و سه دختر بوده است که نام هایشان کمبوجیه دوم و، بردیا، آتوسا (به اوستایی هئوتسه به معنی خوش اندام)، رکسانا (روشنک یا به اوستایی رئوخشنه) و آرتیستونه (آرتوستونه) بود[۸][۱۸]
بیشتر کسانی که به کاساندان به عنوان همسر کوروش معتقدند به گفته هرودوت استناد میکنند.
بنا به گفته کتزیاس، کوروش با دختر آستیاگ ازدواج کردهاست. این بدان معناست که همسر کوروش، خالهٔ وی بوده و شاید همین مورد باعث شدهاست، برخی کوروش بزرگ را به ازدواج با محارم متهم کنند. اما باید توجه داشت که فقط کتزیاس به این مورد اشاره کردهاست. گزنفون دیگر مورخ یونانی معتقد است کوروش با دختر سیاکسار پسر آستیاگ ازدواج کردهاست. [۱۹]
در کتیبه بیستون - که به دستور داریوش یکم نگاشته شدهاست - بیان میشود که کمبوجیه و بردیا فرزندان کوروش؛ از یک مادر هستند.[۲۰] پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجیه دوم به سلطنت رسید. نام پسر کوچکتر کوروش بردیا بود.[۲۱]
آتوسا بعدها با داریوش بزرگ ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.[۲۲]
غلبه بر مادها [ویرایش]
گسترهٔ امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ
پدران کوروش که از چند نسل قبل از وی در انشان پادشاه بودند، در طلوع قدرت ماد نسبت به پادشاه آن قوم اظهار تبعیت میکردند.
کوروش وقتی در سال ۵۵۹ پیش از میلاد در انشان به سلطنت نشست، خیلی زود ضعف و انحطاط دولت ایشتوویگو (آستیاگ یا آژیدهاک) را دریافت و همین نکته او را به فکر توسعهٔ قدرت و خیال کسب استقلال انداخت. وجود نارضایتیهای بسیار در طبقات مختلف، اعلام این طغیان را برای کوروش ممکن کرد. طوایف پارس و متحدان آنها که از طرز فرمانروایی پادشاه ماد ناراضی بودند، بزودی با کوروش همدست شدند. در سال ۵۵۰ پیش از میلاد با قوت یافتن کوروش، ضرورت سرکوبی او قطعیتر گشت اما لشکری هم که خود ایشتوویگو جهت دفع او آورد، در نزدیک پاسارگاد بر پادشاه خود شورید و او را تسلیم کوروش کرد.[۲۳]
نابونید پادشاه بابل در لوحههای بدست آمده، این واقعه را اینطور نوشتهاست، ایشتوویگو قشونی جمع کرده به جنگ کوروش رفت ولیکن قشون او یاغی شده و شاه را گرفته، تسلیم کوروش نمود. پس از آن کوروش همدان را تسخیر کرد و طلا و نقره و ثروت زیادی بدست او آمد و تمام این غنائم را به انشان برد.[۲۴]
پیوستن نیروهای ماد به کوروش نشان میدهد که جنگجویان ماد کوروش را همچون بیگانهای تلقی نمیکردند و بخاطر انتساب وی از طریق مادرش ماندانا به خاندان ماد، سلطنت پادشاهی ماد را بنوعی حق و میراث او میدیدهاند. کوروش بعد از اسارت ایشتوویگو، با پدربزرگ خود با احترام رفتار کرده و حتی او را، در دنبال تسخیر سارد، بر لشکری که سواحل آسیای صغیر را مسخر کرد، فرماندهی داد.[۲۵]
تسخیرامپراتوری لیدی و آسیای صغیر [ویرایش]
کشور باستانی لیدی و پایتخت آن سارد
اتحاد سه دولت لیدی، بابل، مصر [ویرایش]
تسخیر ماد باعث تشویش دول همجوار و غیر همجوار گردید. سه دولت نامی آنزمان یعنی لیدی، بابل و مصر داخل مذاکره شدند که در مقابل کوروش اتحاد سه گانهای تشکیل دهند. بدین ترتیب کرزوس، پادشاه لیدی، نابونید، پادشاه بابل نو و آماسیس دوم، پادشاه مصر علیه کوروش هم پیمان شدند.[۲۶]
شرح وقایع [ویرایش]
پادشاه لیدی، کرزوس بود. خواهر وی آریه نیس، با آستیاگ ازدواج کرده و ملکهٔ مادها بود. کرزوس علاقهٔ فراوانی به توسعهٔ قلمرو خود داشت ولی دو سبب خاص او را در هجوم به کوروش تشویق میکرد، یکی به واسطهٔ اعتمادی بود که به نظر پیشگویان معبد، جهت پیروزی خود داشت و دیگری آنکه میخواست انتقام شوهر خواهر خود، آستیاگ را از کوروش بگیرد.[۲۷] پس از سقوط دولت بزرگ ماد، کرزوس در اندیشه فرو رفت که باید به جنگ تدافعی اکتفا کند یا به کوروش حمله برد، بالاخره بعد از مشورت با غیبگوها تصمیم به حمله گرفتهشد و بنای تجهیزات را گذارده و با اسپارت داخل مذاکره شد و موافقت آنها را جلب کرد.[۲۸]
دولت بابل و مصر نیز چون از بزرگ شدن پارس سخت بیمناک بودند، مشغول به تجهیز کردن خود و آمادگی برای جنگ نمودند. سرانجام در سال ۵۴۹ پیش از میلاد، پادشاه لیدی به ایران حمله برده و ارتفاعات کاپادوکیه را که در قدیم پایتخت دولت قوی هیتیها بود، اشغال کرد. در پائیز آن سال جنگ سختی مابین لشکر لیدی و پارس روی داد. پادشاه لیدی به تصور اینکه پارسها جرئت تجاوز را در موقع زمستان، بخاک لیدی نخواهند داشت، قشون خود را مرخص کرد با این نیت که سال بعد قشون متحدین بابل و مصر هم خواهند رسید و کار پارس را خاتمه خواهند داد لیکن قشون ایران که تازه نفس و جوان بودند و تازه لذت فتوحات را کشیده بودند، از سرمای زمستان باکی نداشته تا سارد پایتخت لیدی پیش روی کردند و شاه لیدی، کرزوس مجبور شد، در نزدیکی پایتخت با آنها نبرد کند. دولت اسپارت که متحد لیدی بود، نتوانست به موقع قشونی برای کمک به لیدی بفرستد و در نهایت پایتخت لیدی سارد، به تصرف قشون ایران درآمد.[۲۹]
قبل از سقوط سارد کوروش به یونانیها تکلیف کردهبود که با او متحد شوند ولی آنها نپذیرفتند بنابراین پس از تسخیر لیدی دست کوروش باز بود که کار مستعمرات یونانی در آسیای صغیر را یکسره کند. در سال ۵۴۵ پیش از میلاد کوروش توانست، تمامی آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد.[۳۰]
تسخیر بابل نو [ویرایش]
کوروش در بابل
گرفتن بابل کار بسیار مشکلی بود زیرا استحکام برج و بارههای این شهر مشهور بود. با وجود این در بهار ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش قصد تسخیر آن را نمود و از دجله عبور کرد. در بابل بعد از بخت النصر سه نفر پادشاهی کردند تا اینکه روحانیون تاجری به نام نبونعید بر تخت نشست.
راجع به تسخیر بابل دو روایت موجود است: یکی از هرودوت و اسیران یهودی در بابل و دیگری مبنی بر اطلاعاتی که از کاوشهای باستانشناسی در بابل و تحقیقات پیرامون آن بدست آمدهاست.
بنا بر روایت هردوت، تسخیر بابل از اینگونه بودهاست که پادشاه بابل در نزدیکی آن شهر با لشکر ایران جنگ کرد و شکست خورد و با عدهٔ زیادی از لشکر خود به داخل بابل پناه برد. گرفتن شهر با حمله محال بود و با محاصره هم خیلی طول میکشید زیرا بابلیها در اراضی وسیعی که در درون شهر بابل بود، کشت و زرع میکردند و به اندازهٔ کافی آذوقه داشتند، بنابراین کوروش دستور دارد مسیر رودخانهٔ فرات را عوض کنند. پس مجرای قدیم خشک شد و لشکر کوروش از آن راه وارد بابل شد و به این ترتیب بدون جنگ بابل در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به تصرف لشکر کوروش درآمد.
اما برابر اسنادی که از کاوشهای باستانشناسی بابل به دست آمده، تسخیر بابل به علت خیانت سرداران بابلی بودهاست. نبونعید مجسمه رب النوع اور را به بابل آورده، پیروان بل مردوک رب النوع بابلیها را از خود رنجاند. اینها با کوروش همدست شدند و او وقتی که رود دیاله (رود سیروان) و دجله نسبتاً کم آب بود، مسیر این دو رود را عوض کردند و از این طریق به داخل شهر وارد شدند.[۳۱]
بنا بر هر دو روایت کوروش در معبد بزرگ بابل بر طبق مراسم مذهبی بابلیها تاجگذاری کرد و احترام زیادی به مذهب بابلی قائل بود.[۳۲]
آزادسازی اسیران یهودی در بابل [ویرایش]
پس از تسخیر بابل تمامی سرزمینهایی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. از آن جمله میتوان فلسطین و شهرهای فینیقیه را نام برد. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل را که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم خود را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.[۳۳] لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفتهاست. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیهٔ اول کوروش را «مسیح» یعنی نجاتدهنده خوانده و چنین مینویسد:« خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را به حضور وی مفتوح نمایم و دروازهها دیگر بسته نشود، چنین میگوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و مکانهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من، یهوه، که تو را به اسمت خواندهام خدای اسرائیل میباشم. به خاطر بندهٔ خود یعقوب و برگزیدهٔ خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خواندهام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نیست. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردندهٔ نور و آفرینندهٔ ظلمت.(آیهٔ ۸) [۳۴] »
در مورد رهایی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شدهاست:« خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن را مرقوم داشت، کوروش پادشاه پارس چنین میفرماید. یهوه خدای آسمانها تمامی ممالک زمین را به من دادهاست و او مرا امر فرمود که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.[۳۵] »
مانند همین مضمون نیز در کتاب عزرا باب یکم آیات یکم تا چهارم آمدهاست. اشعیای نبی نیز در باب ۴۴ آیه ۲۸ چنین مینویسد:«
(خدا) دربارهٔ کوروش میگوید: که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به انجام خواهد رسانید و (خدا) دربارهٔ اورشلیم میگوید بنا خواهد شد و دربارهٔ هیکل که بنیاد نو، نهاده خواهد گشت. [۳۶] »
منشور حقوق بشر کوروش که با نام استوانه کوروش نیر شناخته میشود، از جنس سفال است و طبق گفتههای باستاشناسان در سال ۵۳۹ پیش از میلاد توسط کوروش دوم هخامنشی ساخته شدهاست. دور تا دور این استوانه سفالین به زبان میخی بابلی، سخنان و فرمانهای شاه ایران نقش بستهاست. بر این استوانه شرح فتح بابل توسط کوروش دوم و اسارت نبونعید، آخرین شاه بابل در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح نگاشته شدهاست. شاه هخامنشی پیروزی خود را به مردوک، کهنترین خدای بابل نسبت دادهاست. در این منشور او از بازگرداندن پیکر خدایانی که نبونعید (شاه بابل) از معابد مختلف جمع و به بابل آورده بود، خبر میدهد. او به بازسازی معابد ویران شده پرداخت و اسرایی را که شاهان بابل نگه میداشتند، آزاد کرد. بازگرداندن اسرای یهودی در این منشور ذکر نشده اما آزاد کردن آنها بخشی از سیاست شاه هخامنشی پس از فتح بابل بودهاست. از منشور کوروش به عنوان اولین منشور حقوق بشر در جهان یاد میشود. این منشور در سال ۱۸۷۹ توسط هرمزد رسام، باستانشناس آشوری-بریتانیایی به دست آمد. در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران، این منشور برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش درآمد.[۳۷]
این منشور ارزشمند در شهریور ماه سال ۱۳۸۹ طی مراسمی رسمی از طرف موزه بریتانیا به ایران قرض داده شد، که آن را برای بازدید عموم در موزهٔ ایران باستان در معرض نمایش قرار دادند و در تاریخ ۲۷ فروردین سال ۱۳۹۰ به لندن بازگردانده شد.[۳۸]
روایتهای مختلف دربارهٔ مرگ کوروش [ویرایش]
آرامگاه کورش بزرگ
نوشتار اصلی: مرگ کوروش بزرگ
مرگ کورش در سال سیام سلطنت او در حدود سال ۵۲۹ پیش از میلاد اتفاق افتادهاست. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد.
هرودوت مینویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر مینماید نقل میکنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشکریان کوروش باید از آن عبور میکردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهمرییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشکریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عدهای از جنگاوران ماساگتها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دستهای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتادهبودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفرهٔ طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان آنقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند. پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگتها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشتهشد.[۳۹]
بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آوردهاست که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شدهاست. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمدهاست که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیکها به او وارد آمدهبود، کشته شدهاست. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیکها متحد بودند، زوبینی به ران او انداختهاست و کوروش را به خیمهاش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشتهاست. [۴۰]
اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بودهاند، نشان میدهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بودهاست اما بعید به نظر میرسد که وی در این جنگها کشته شدهباشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید میرسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند.[۴۱] بر طبق روایتهای گزنفون و استرابون این جنگها به کشته شدن کوروش منجر نشدهاست و وی به مرگ طبیعی وفات یافتهاست. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمیتوان ترجیح داد.[۴۲]
دندمایو می گوید که اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شده است .این حقیقت ممکن است که گفته های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است که جنازه کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده است . کتسیاس می گوید که کمبوجیه باگاپاتس[۴۳] را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده است[۸]
آرامگاه پاسارگاد ساختمانی است با 6 ردیف پله از بلوک های ماسه سنگی و سقفی که آرایش 3 گوش دارد؛ ورودی آن باریک و کوتاه است .آریان و استرابو توصیف های خودشان از مقبره را بر اساس گزارش های همراهان اسکندر بزرگ که شخصاً از مقبره دیدن کرده بود نوشته اند . این گزارش ها شامل تابوت زرین کوروش، کاناپه پوشیده شده از چرم صورتی رنگ همراه با لباس ها، بازوبند ها، خنجرها، سایر چیزهایی که در آنجا بودند شده است . این وسایل، زمانی که اسکندر برای بار دوم از مقبره دیدن کرد، غارت شدند . از زمان صدر اسلام آرامگاه کوروش به عنوان مقبره مادر سلیمان (مشهد مادر سلیمان) شناخته شده است[۸]
استرابون جغرافیدان معروف مینویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شدهبود:« ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر.[۴۴] »
ذوالقرنین [ویرایش]
نقش برجسته انسان بالدار در پاسارگاد
نوشتار اصلی: ذوالقرنین
درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشدهاست.
کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی، چین شی هوان، یکی از ملوک حمیر گزینههایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی، دربارهٔ آنها بررسیهایی انجام شدهاست. ابوالکلام آزاد با تفسیر آیات ۸۲ تا ۹۵ سوره کهف دلایل استواری آوردهاست که ذوالقرنین موصوف، کوروش هخامنشی میباشد.[۴۵]
شماری از فقیههای معاصر شیعه نیز کوروش را «ذوالقرنین» میدانند. علامه طباطبایی، صانعی و مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند.[۴۶] در کتاب تفسیر نمونه، نوشتهٔ ناصر مکارم شیرازی نوشتهشده، از آن جهت به کوروش، ذوالقرنین میگفتند که شرق و غرب مال او بود.
نماد کوروش [ویرایش]
مهمترین نماد منسوب به کوروش «انسان بالدار» است. این نقش برجسته بر روی یکی از درگاههای پاسارگاد قرار گرفته که به ۵۴۰ سال پیش از میلاد تعلق دارد. در آن پادشاهی که تاج مخصوصی بر سر دارد نقش بسته و برخی از باستان شناسان آن را کوروش بزرگ میدانند. دکتر جان کرتیس، باستان شناس و رییس بخش گنجینههای خاور نزدیک در موزه بریتانیا در اینباره میگوید: بالای این نقش برجسته نوشتهای به سه زبان فارسی باستان، عیلامی و بابلی دیده میشده که اکنون از بین رفتهاست: «من کوروش شاه هخامنشی» این نوشته، مانند دیگر نوشتهها و کتیبههای پاسارگاد احتمالا پس از رواج خط فارسی باستان یعنی در دوره داریوش بزرگ به این نقش افزوده شدهاست. [۴۷]
یادمانها [ویرایش]
Achaemenid Cyrus The Great Stamp Cyrus Perspolis
در دیگر نقاط جهان
خیابان کورش نام یکی از خیابانهای مرکزی شهر اورشلیم، پایتخت کشور اسرائیل است.[۴۸]
خیابان کورش نام یکی از خیابانهای مرکزی شهر لندن، پایتخت کشور انگلستان است.[۴۹]
پیوند به بیرون [ویرایش] مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به کوروش بزرگ در ویکیگفتاورد موجود است.
در ویکیانبار منابعی در رابطه با کوروش بزرگ موجود است.
عکسهای مرتبط با کوروش (نقاشیها، مجسمهها، درفش و...)
تصاویری از آرامگاه کووش بزرگ
دانشنامهٔ بریتانیکا
مستند کوروش بزرگ
سایت خبری کوروش بزرگ
پادشاه پیشین:
ایشتوویگو (آستیاگ) شاه ماد
کرزوس شاه لیدیه
نبونعید پادشاه بابل نو
کوروش بزرگ
شاهنشاه هخامنشی
زمان حکمرانی
۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد. جانشین:
کمبوجیه دوم
نگارخانه [ویرایش]
عبارت «من کورش هستم، شاه هخامنشی» که به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی روی یک ستون در پاسارگاد حک شدهاست.